باران ببار که سخت دلتنگم

دعای دلهای سوخته برای تعالی هر فرد راهگشاست !! 

 

 

 

ای نهایت آرزویم

ای زیباترین مطلوبم

ای تنها پاسخگویم و ای محبوب دلم

ماهی دلم را با جریان زلال توبه پذیری ات زنده گردان...

سلام بر رمضان ماه ضیافت الله

ماهی که من و تو میهمان هستیم و او میزبان

پس بشتاب که زمان می گذرد 

 

 

       شدم دیوانه امشب  بده پیمانه امشب  به سجاده بزن باده  که افتاده بر سر شور حسینی 

 

 

 

از خودم می ترسم.
می ترسم از اینکه راه مرا بخواند و من ِ من نشنود... از اینکه آرزوهایم ر 
ا دنیا فرا گیرد و سقف شان از همین ابرهای بهاری که هیچ ، از سقف اتاق 
م هم حتی بالاتر نرود... از اینکه دیگر دلم نلرزد، از دیدن چلچله ای، دم ِ صبح 
، که رو به آفتاب نماز می خواند... از اینکه دیگر رنگ دیوارهای اتاق ِ دلم 
، رنگین کمان نباشد...
از اینکه خدا مرا دوست نداشته باشد... از اینکه هستی ام به خدا نرسد.. 
. از اینکه در امتحان خدا نمره ی قبولی نیاورم... از اینکه دوست ِ خدا نباشم...
 
از خودم می ترسم...
***
پرنده هایمان آشفته اند. بی‌قرار، با اضطراب هی از این گوشه به آن گوشه 
 می پرند و مدام با خودشان و من حرف می زنند.
پی ِ چیزی می گردند که هنوز نمی دانم چیست.
تنها که می مانند، مثل ِ روزهایی که من خانه نیستم، مادرم می گوی 
د کمتر بی‌قرارند. نکند وجود ِ من ...؟
*** 
این روزها که نه، این ماه ها، هر روز یاد ِ گذشته می افتم. نه۴۰ سال 
 ِ پیش. ۴ سال پیش.
به خاطر وقتی که زندگی ِ ما از ما گرفت تا هر کداممان من شویم، 
 به خاطر صبری که هر کداممان پیشه کردیم تا دیگری پیله اش را رها کند 
و پرواز را تجربه، به خاطر ِ خاطر عزیزانی که مکدر کردیم تا خاطره ای 
 بسازیم، به خاطر ِ دعاهایی که بدرقه ی راه ِ خوشبختی ِ همه ی ما کردید... 
 
                   
 
اما

با این همه تقصیر من نبود

                        که با این همه ...

با این همه امید قبولی در امتحان ساده تو رد شدم

            اصلا نه تو نه من

       تقصیر هیچ کس نیست !!!

 از خوبی تو بود 

                که من بد شدم.

         

بیا مرا ببر ای عشق با خودت به سفر

 

 

 خدای من خدای احساس های ناب خدای احساس های پاک من قلب 

 کوچکم را به تو می سپارم تا هر لحظه و هر جا ببینی که بر من و قلب  

نحیفم چه می گذرد. خدای مهربانی ها من را دریاب که در هر لحظه برای 

 رسیدن به تو قلب زخم دیده ام به تپش در می اید. خدای ستاره های  

درخشان تو که همه ی درها را می گشایی در قلبم را باز کن تا من هم  

مثل مادر صبور باشم مثل پدر رحیم باشم تا من هم مثل تمشک و گیلاس 

 مثل هزاران شکوفه ی سرخ سیب نخ و سوزن به دست بگیرم و تمام  

احساسم را در عظمت کبریای تو به نگارش دراورم. تا من هم بتوانم تمام 

 دلتنگی هایم را برای تو بازگو کنم. خدای مهربان من خدای بنفشه ها و 

 الاله ها من را دریاب تا من هم بتوانم هم چون مرغان دریایی سبک بال  

و رها شکرگذار نعمت هایت باشم. خدای من بدان جز تو کسی را ندارم.  

کمکم کن من را دریاب...............